مواقف| ۱۹
قربانی، همدوش كعبه آمده است
در اين آيهی شريفه تأمّل فرمائيد:
جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ.[1]
خدا كعبه را که خانهی محترم است، بر پا دارندهی مردم قرار داده و [همچنین] ماه محترم [ذیحجّه] و قربانی و علایم قربانی را.
چنانکه ملاحظه میفرمایید، آیهی مبارکه، «هدی» و «قلائد» (قربانى و علايم قربانى) را همدوش كعبه و ماه حرام قرار داده و همه را به عنوان «قياماً لِلنّاس»، وسيلهی برپا بودن مردم و صيانت جامعهی بشر از فساد و تباهى معرّفى فرموده است.
یعنی همچنان كه كعبه، از نظر احترام و محبوبيّت عمومیای كه دارد، عامل ابقاى امّت و جامع شمل جمعيّت است و بايد تا روز قيامت ثابت و باقى باشد و سيل اجتماعات بشرى در هر زمان به سمت آن سرازير گشته و آن را چون جان شيرين در بغل گيرند و سجده به سويش برند و با داشتن «هستهی مركزى» و چرخيدن بر گرد آن با هم مؤتلف و متّحد گشته و ایجاد قوّه و قدرت در برابر بيگانگان نمایند؛ همچنين موضوع هدى و قربانى به هيئت اجتماع و همگانى، بايد تا قيام قيامت باقى باشد و «مسلخ و كشتارگاه منى» نيز مانند «مطاف كعبه» در موسم حجّ در روز عيد قربان، موّاج از جمعيّت بوده و غلغلهای برپا سازد.
کشتارگاه منى، روز عيد اضحى، بايد بستر اجساد روى هم انباشتهی حيوانات كشته و مجراى سيل خون گردد تا علاوه بر نشان دادن روح تسليم و اطاعت و انقياد در برابر فرمان خدا، قيافهی خشمگين امّت اسلام در برابر طاغوتها و آمادگى آنان را براى دفاع از حريم قرآن تا حدّ گذشت از جان و به راه انداختن سيل خون و راه رفتن بر سر اجساد كشتگان به دنیا ارائه نماید.
آری! «كعبه» و «مسلخ»، هر دو ضامن بقاى عزّت و استقلال مسلمانها و برپا دارندهی كاخ سعادت انسانهاست. یکی مظهر حبّ و عاطفه و گرايش است، ديگرى نمايندهی خشم و غلظت و خشونت. امّت اسلامی به حکم آیهی کریمهی قرآن:
مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ.[2]
در عين آنكه دست در دست هم با كمال عطوفت و رحمت، دور يك مركز مىچرخند و از هم جدا نمىشوند، همين كه در برابر كفّار و دشمنان سعادت انسان ايستادند در نهايت درجهی سختدلى و حدّت و غلظت بر آنها مىتازند و كوچكترين مهر و وداد و رأفتى دربارهی آنها روا نمىدارند.
یک دين زنده، هم «مسجد» مىخواهد و هم «مسلخ»
دین مقدّس اسلام كه دين حق است و آئين حيات، بايد تابعين و پيروان خود را مجهّز به تمام جهازات حياتى بنماید. هم براى آنان «مسجد» بسازد و هم «مسلخ»؛ هم داراى سجدهگاه باشند و هم صاحب كشتارگاه؛ هم قلم به دست آنان بدهد و هم شمشير تا آن مسلخ و كشتارگاه، ضامن بقاى مسجد و معبدشان باشد و آن شمشير از حريم قلم دفاع نموده و آزادى و حريّت آن را در امان نگه دارد و همین نشان زنده بودن يك دين و حيات یک ملّتى است كه داعيهی «خاتميّت و ابديّت» دارد و مىخواهد تا قيام قيامت باقى باشد؛ اگرنه بديهى است ملّت بىمسلخ و بىشمشير در اندك مدّتى طعمهی ديگران گشته و در معدهی بیگانگان هضم میشود و نام و نشانى از مسجد و محراب و منبر، قلم و كتاب و ساير شئون مليّت و قوميّتش باقى نمىماند. از اینرو دين حنيف اسلام هم مسجدالحرام دارد و هم قربانگاه منى؛ هم محراب عبادت دارد و هم ميدان شهادت.
قرآن، در مقام شناساندن ياران پيغمبر، در ردیف جملهی «تَریهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً»،[3] بلكه مقدّم بر آن، جملهی: «اَشِدّآءُ عَلَى الكُفّار»،[4] را آورده است که مسلمان واقعى در عين آنكه اهل نماز و قهرمان ميدان ركوع و سجود است، مرد جنگ است و يكّهتاز ميدان جهاد و نبرد با اعدای دین.
یک سرباز مسلمان، نه تنها شمشيرزن است و خونريز، بلكه همان سرباز ميدان جنگ، به هنگام نماز و عرض بندگى به درگاه خدا، راكع و ساجد است و گریه کننده و اشكريز. قرآن حكيم، همانطور كه «كعبه» را مرجع و مأمن مردم قرار داده و فرموده است:
وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْناً.[5]
همچنین «قربانى» را در زمرهی شعائر الهیّه و منشأ خيرات آدميان معرّفى نموده و فرموده است:
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ.[6]
«بُدْن» جمع «بَدَنَه» است به معناى شتران فربه. چون شتر از نظر ارزش مالى، فرد اعلاى حيوانات قربانى است، شايد از اين نظر، اختصاص به ذكر يافته است. معنای آیهی شریفه این است:
ما، شترها [قربانیها] را مقرّر داشتهایم برای شما که از شعائر خدا میباشند [علامتهایی که دلها را به یاد خدا افکنده و رسم عبودیّت را زنده نگه میدارند]. برای شما در آنها خیر است [از منافع اقتصادی و روحی و اجتماعی].
قربانی در امّتهاى پيشين نيز بوده است
قرآن نشان مىدهد، همچنان كه «كعبه» قبل از ظهور اسلام، معبد عالميان بوده و اوّلين خانهاى است كه براى عبادت و پرستش خدا، در روى زمين بنا شده است:
اِنَّ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدَىً لِلْعالَمينَ.[7]
همچنین «شعار قربانى» نيز منحصر به امّت اسلام نمیباشد، بلكه امّتهاى سالفه نيز هريك به نحوى موظّف به انجام اين دستور الهى بودهاند كه مىفرمايد:
وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَنْعامِ.[8]
ما براى هر امّتى [از گذشتگان] عبادت یا جایگاه عبادتی[9] مقرّر داشتهایم تا اسم خدا را بر چارپايانى كه روزی آنها قرار داده است ببرند [به نام خدا و برای تقرّب به خدا آنها را ذبح کرده و قربان نمایند].
چنانکه به موضوع قربانى فرزندان آدم(ع) كه نخستين قربانى در عالم به شمار مىرود در قرآن تصريح شده است:
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ اِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ اَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ.[10]
بخوان بر آنان، داستان حقّ دو فرزند آدم را وقتی که تقریب قربان نمودند. پس، از یکی از آن دو، مقبول گشت و از دیگری مورد قبول واقع نشد.
خلاصه! همانطور که دين مقدّس اسلام، از نظر جنبهی اجتماعى و تجلّى جهانى و به عنوان مانور سياست دينى، مىخواهد مسجدالحرام مانند دريايى موّاج از جمعيّت باشد و كعبه در آغوش پرشورترين تجمّعات عالم فشرده شود و جنبوجوش عجيب و جالبى در حول و حوش «بيت» برپا گردد و هنگام اقامهی نماز، صفوف منظّم صدها هزار نفر تشکیل جماعت باشكوه و پرهيبتى را داده و جملگى رو به يك قبله بايستند و از يك امام (امام جماعت) تبعيّت نمایند و وقتى كه امام مشغول قرائت قرآن است، سكوت مطلق توأم با سطوت مخصوصى حاكم بر مسجد و بلكه حاكم بر سراسر شهر گردد كه تمام صداها خاموش و تنها صداى امام جماعت در فضا پيچيده و آيات آسمانى قرآن تلاوت نماید؛ و سپس با بلند شدن بانگ تكبير مكبّر كه ركوع و سجود امام را اعلام مىكند، همه با هم سر فرود آورده و ركوع نمایند و همه با هم به خاك افتاده و سجده به پيشگاه خدا ببرند. قیامشان با هم، قعودشان با هم، ركوع و سجودشان با هم «تَریهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً»،[11] میبینی آنان را، راکعان [و] ساجدان، در حالی که در پی بخشش و خشنودی خدا هستند.
آری! دين مقدّس اسلام، همچنان كه مىخواهد مسجدش چنين باشد تا علاوه بر تحصيل جهات روحى و اخلاقى نماز، از لحاظ حيات اجتماعى نيز تجلّى و بروز جهانى پيدا كند، همچنين مىخواهد مسلخ و كشتارگاهش نيز كه نمايندهی روح شهامت و حرّيّت و از خود گذشتگى در راه دفاع از حريم حق است، موّاج از جمعيّت باشد و جنبوجوش پرصدا و جالبى در «وادى منى و روز اضحى» بوجود آيد و برق كاردهاى برّنده و تيز كه به دست حجّاج بر گلوى حيوانات قربانى كشيده مىشود، همراه با سرود فداكارى «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ» كه از قلب و زبان هزاران نفر در فضا، پخش مىگردد، هم روح تسليم و انقياد ملّت مسلمان را در مقابل فرمان خدا ظاهر سازد و هم چشم دنياى كفر و نفاق و استعمار را در برابر ايمان و اتّحاد و عزم راسخ آنان براى جانبازى در راه خدا خيره نماید.
بنابراین، کسانی که اِعمال سلیقه نموده و به قول خود پیشنهاد حکیمانه(!) و روشنفکرانهای(!) میدهند که خوب است حجّاج، پول قربانی را به فقرا بدهند یا آنکه قربانی را در شهر و وطن خود کشته و به مستحقّین برسانند و در منی «اتلاف مال» ننمایند! باید اینگونه صلاحاندیشان و روشنفکران(!) که نسبت به حال فقرا و بینوایان، دلِ سوخته و قلب کباب شدهای دارند! بدانند که این صلاح اندیشی جاهلانه، مانند این است که کسی بگوید (و شاید هم همین تیپ مردم بگویند) اصلاً رفتن به مکّه برای عبادت و زیارت کعبه لازم نیست. مگر نه اینکه خدا در همه جا هست و همه جا ملک خداست، پس چه اشکالی دارد که اهالی هر شهری برای خود در شهر خود، کعبهای بسازند و آن را خانهی خدا و بیتالله بنامند (آنچنان که مسجدها در همه جا خانهی خداست) تا هر کسی در هر نقطهای که هست و در ساعتی که خواست، دور آن کعبه بچرخد و عرض بندگی نماید. دیگر چه حاجت که بار سفر بسته و این همه رنج و تعب متحمّل شوند و مکّه بروند و آنجا دور کعبه بچرخند؟!
آری! آنان که با اینگونه سخنان تفوّه میکنند، اگر معاند نباشند (کمااینکه کثیراً چنینند) بسیار جاهل و بیخبر از اهداف عالیّهی دین مقدّس اسلامند و تنها با یک چشم و از یک زاویه مینگرند و از زوایای دیگر دستورات ذاتالجهات و کثیرالاطراف الهی بیخبرند.
دستهای، تنها جنبهی روحی احکام خدا را در نظر میگیرند و برخی منحصراً به جهات مادّی و اقتصادی آن توجّه مینمایند و هر دو فرقه از جنبههای اجتماعی و سیاسی آن حقایق بسیار وسیع آسمانی که آثاری فوقالعاده عظیم و حیاتی را از نظر موقعیّت جهانی اسلام و مسلمین، به دنبال خود میآورد، به کلّی در غفلتند و عجیب آنکه با این جهل و بیاطّلاعی که دارند، در مقام رأی دادن و اظهارنظر دربارهی احکام خداوند حکیم نیز برمیآیند و پیشنهاداتی حکیمانه و صلاحاندیشانه! برای اصلاح نقایص و معایب جامعهی اسلامی عنایت میفرمایند!
در صورتی که بر هر انسان متفکّر صاحب وجدانی، کاملاً روشن است که شارع مقدّس اسلام، در یک قسمت عمدهی از دستوراتش، هدف تولید اجتماع و سپس اتّحاد و بالمآل، ایجاد قدرت و شوکت جهانی دارد و اینطور نیست که تمام هدف در تشریع جمیع احکام خدا، منحصر به عبادت فردی و تحصیل حالات روحی و اخلاقی و یا تأمین منافع اقتصادی باشد بلکه بعضاً این مطلب، تحتالشّعاع جنبهی اجتماعی بعضی از دستورات دینی واقع میشود که اگر احیاناً جمع میان تمام جهات و جوانب ممکن نشد، باید از جنبههای دیگر، صرفنظر گردد و جنبهی اجتماعی آن تأمین شود. مثلاً در دستور جهاد و نبرد با اعدای دین که طبعاً مستلزم نابود گشتن اموال و اتلاف نفوس مسلمین است، جنبهی حفظ مصالح اجتماعی و حیات اجتماعی دین، ملحوظ گشته و از جنبهی حفظ مصالح اقتصادی و حیات فردی، چشمپوشی شده است.
یعنی هرگز عقل و شرع، اجازه نمیدهند با فراهم آمدن شرایط وجوب جهاد، تنها برای جلوگیری از تضییع اموال و اتلاف نفوس، حکم جهاد تعطیل گردد و حیثیّت جهانی دین به خطر افتد یا در اجرای حدود از قبیل کشتن آدمکش، بریدن دست دزد، سنگسار نمودن زناکار (در بعض شرایط) و تازیانه زدن بر شرابخوار و نظایر اینها، جهات حفظ مصالح اجتماعی رعایت شده است و هرگز برای حفظ مصلحت فردی یا اقتصادی، حکم به تعطیل حدود، صادر نمیشود که دزدان و آدمکشان و زناکاران و میگساران، مشمول قانون عفو و رأفت و رحمت گشته و آزادانه در مجتمع مسلمین راه بروند و امنیّت و طهارت اجتماعی را به خطر افکنند.
بلکه قرآن، با کمال صراحت، تأمین حیات اجتماع را در گرو کشتن آدمکشان و اجرای قانون قصاص، اعلام داشته و میفرماید:
وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا اُولِي الاَلْبابِ.[12]
ای خردمندان! حیات [اجتماعی] شما، موقوف بر قصاص است.
و در مقام تشدید حکم زناکار میفرماید:
اَلزّانيةُ وَ الزّانِي فَاجْلِدوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِأَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَافَةٌ فِي دينِ اللهِ اِنْ كُنْتُمْ تُوْمِنونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤمِنينَ.[13]
هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نسبت به آنها، رأفت در دین خدا روا مدارید، اگر ایمان به خدا و روز قیامت دارید و باید طایفهای از مؤمنان، ناظر عذاب آنان باشند.
ملاحظه میفرمایید که از اظهار ترحّم و دلسوزی دربارهی زناکار نهی فرموده و ابراز رأفت نسبت به او را از آن نظر که موجب تعطیل یا تخفیف حکم خدا «رَأفَةٌ فی دین الله» میباشد، حاکی از نداشتن ایمان به خدا و روز قیامت دانسته و دستور میدهد باید در مرئی و منظر عمومی مردم به عذاب و شکنجهی زناکاران بپردازید تا مایهی عبرت دیگران گردد و عفّت و طهارت اجتماع در امان بماند.
قرآن، شرف و سلامت جامعه را بر شرف و سلامت فرد ترجیح میدهد. فرد زناکار، باید تازیانه خورده و آبرو و شرافتش (اگرچه خودش با فعل قبیحش از دست داده است) در مقابل چشم صدها و هزاران نفر کوبیده شود تا مجتمع سالم بماند و آبرو وشرافت اجتماع محفوظ گردد.
یکی از افراد مغرض، به عنوان اعتراض به مسألهی قطع ید سارق (بریدن دست دزد) که صریح قرآن حکیم است:
وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعوا اَيْدِيَهُما.[14]
شعری ساخت و برای یکی از علمای روشندل فرستاد که:
یَدٌ بِخَمْسِ مِئینٍ عَسْجُدٍ وَدِیَتْ / ما بالُها قُطِّعَتْ فِی رُبْع دینار
دستی که دیهاش پانصد مثقال طلاست، چگونه است که باید در برابر یک ربع دینار (مال دزدی) بریده شود؟
آن عالم هوشمند، در جوابش این بیت را فرستاد:
عِزُّ الاَمانَةِ اَغْلاها وَ اَرْخَصَها / ذُلُّ الْخَيانَةِ فَافْهَمْ حِكْمَةَ الْبارِي
عزّت و امانت، آن را گران و با ارزش ساخته بود و ذلّت خیانت، آن را ارزان و بیارزش گردانید. پس سرّ حکم خدا را بفهم و درک حکمت حضرت باری کن.[15]
در این حکم الهی نیز (چنان که پیداست) مصلحت فرد، فدای مصلحت اجتماع شده است که دست خائن به اجتماع، باید بریده شود و زندگیاش توأم با رنج و تعب گردد، تا جامعه در مهد امن و امان و سلامت زندگی کند.
خودآزمایی
1- «كعبه» و «مسلخ» هر یک مظهر چیست؟
2- باید به افرادی که میگویند «خوب است حجّاج، پول قربانی را به فقرا بدهند یا آنکه قربانی را در شهر و وطن خود کشته و به مستحقّین برسانند» چه پاسخی (از جنبههای مختلف) دهیم؟
3- آیا تمام هدف در تشریع جمیع احکام خدا، منحصر به عبادت فردی و تحصیل حالات روحی و اخلاقی و یا تأمین منافع اقتصادی است؟ جواب خود را شرح دهید.
پینوشتها
1. سورهی مائده، آیهی ۹۷.
2. سورهی فتح، آیهی ۲۹.
3. سورهی فتح، آیهی ٢٩، يعنى: مىبينى آنان را راکعان و ساجدان.
4. همان، يعنى: سختدلان بر کفّار.
5. سورهی بقره، آیهی ۱۲۵.
6. سورهی حجّ، آیهی ۳۶.
7. سورهی آل عمران، آیهی ۹۶.
8. سورهی حجّ، آیهی ۳۴.
9. کلمهی «منسک» محتمل است که مصدر میمی باشد به معنای عبادت و محتمل است که اسم مکان و زمان باشد به معنای زمان یا مکان عبادت.
10. سورهی مائده، آیهی ۲۷.
11. سورهی فتح، آیهی ۲۹.
12. سورهی بقره، آیهی ۱۷۹.
13. سورهی نور، آیهی ۲.
14. سورهی مائده، آیهی ۳۸.
15. برهان قرآن، صفحهی ۱۷۴، با تلخیص و تصرّف از نگارنده.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی